جان هنری نیومن
انسان همیشه میتواند از ادبیات یاد بگیرد. این بیانیه ممکن است برخی را در میان زیبایی شناسی معاصر جریحهدار کند که میخواهند ادعا کنند کارکرد ادبیات به عنوان هنر لذت بردن است و برای استفاده از ادبیات برای اهداف تعلیمی است.
اما واقعیت این است که ادبیات، ادبیات خوب، همیشه شگفتانگیز بوده است. مثل اینکه هیچچیز دیگری نمیتواند ما را گول بزند. ازاینرو، در موضوع این مقاله من میخواهم چند روش را بررسی کنم که در آن ادبیات به ما در برخورد با مسائل اخلاقی کمک میکند.
اعتقاد من، که ممکن است در برخی از روشها غیرممکن به نظر برسد، این است که در بسیاری از روشها، ادبیات بیشتر به شفافسازی ارزشها و توسعه ارزشهای کمک میکند. اخلاق از نظریه اخلاقی به همان صورتی که امروز انجام میشود.
من ادعا خواهم کرد که نظریه اخلاقی معاصر ناکافی است زیرا بر روی تصویری غیرواقعی از زندگی انسان استوار است، که عمدتاً نقش ایجاد یک زندگی معنادار انسان نادیده میگیرد.
با این حال، ادبیات به شیوهای منحصربهفرد منبع احساساتی عمل انسانی بیان یا نشان میدهد و درنتیجه به ما نشان میدهد که زندگی مشترک انسان بهگونهای است که اخلاق کار نمیکند. بهطور خلاصه، این امر ما را با آنچه نظریه اخلاقی برای آنچه شده است، فراهم میکند. یک شرکت رسمی اما عمدتاً کودن نظریه اخلاقی معاصر.
با دفاع از این ادعا شروع میکنم
.. یک نسل پیش، G.E.M. Anscombe درخواست استمهال نظریه اخلاقی را داد. از آن زمان، پا فلیپا تمایل خود را برای ترک گفتن در مورد “اخلاقیات” ابراز داشت و به جای آنکه به خواسته این دو فیلسوف محترم توجه شود، اخلاق شناسان در مورد مسائل اخلاقی صحبت کرده و حتی بیشتر نوشتهشدهاند.
با این حال، صحبت به جای خشک کردن بحثهای گرد و غبار نظریه اخلاقی یا فرا اخلاق، در حال حاضر حولوحوش موضوعات اخلاقی اساسی است که اغلب تحت نام اخلاق کاربردی قرار میگیرد. من به جای تدریس در مورد اشتباهات طبیعی، خودم را درگیر مسائل پزشکی و اخلاق تجاری مییابم، درباره سقطجنین، مهندسی ژنتیک، مسئولیت شرکتی، استخدام، و میزبان موضوعات دیگر صحبت میکنم. باوجوداین، بهطور دورهای ۲۵۵ سؤال میکنم
در پایان آنچه ادبیات به اخلاق یا اخلاق است را یاد میگیرد؟
مقدمهای بر ادبیات
خود من “چرا؟”
آیا این نوع بحث مربوط به این موضوعات میشود؟
بهطور حتم این مباحث مربوط به آن هستند، اما آیا میتوان گفت که حرکت استاندارد بیشتر “اخلاق شناسی کاربردی” یکی از دو نظریه اخلاقی مقدس است، یا اصول وظیفه گرایانه کانت یا رأس، که احتمالاً توسط شاگردان معاصر خود بهروز میشود و آنها را به یک دسته از اقداماتی مانند خودکشی و سقط و یا به یک معضل اخلاقی خاص اعمال میکند.
برای مثال اگر ما به اتانازی یا خودکشی بپردازیم، دو مشکل از همان خط: یا ما با صحبت کردن در مورد وظیفه خود برای خود یا دیگران و گرفتن یک زندگی انسانی برای حفظ ارزشهای زندگی شروع میکنیم؛ یا با سخن گفتن از عقلانیت اتانازی و خودکشی از نظر پیامدهای این نوع اقدام و تعیین آن آغاز میکنیم.
مشکل چیست؟
اول، به نظر میرسد که کاربرد قوانین رسمی برای مشکلات جدی هرگز منجر به راهحلهای قطعی نمیشود. برای هر پاسخی یک اعتراض مخالف وجود دارد و نوعی شک و تردید ایجاد میشود.
دوم، حتی اگر یک راهحل قطعی به آن وارد شود، یک احتمال بسیار بعید، این سؤال که چرا آنچه تجویز میشود همچنان باقی میماند، یعنی ما هنوز میتوانیم بپرسیم، “چرا باید باشیم”
چرا ما مصمم هستیم که باید ازاینروشها دفاع کنیم.” در یک کتاب خیلی خوب نوشتهشده. ویکتور گراسیان ، مشاور اخلاقی، دفاع از مطالعه اصول اخلاقی را براین اساس پیشنهاد میکند، اگرچه مطالعه اصول اخلاقی ما را به یک فرد خوب تبدیل نمیکند، بلکه میتواند به ما کمک کند تا اصول اخلاقی خود را حتی اصلاح و طبقهبندی کنیم (یکی از آنها تردید دارد که سؤال کند که آیا بهتر است یا بدتر)؛ و میتواند ما را به یک مجموعه منسجم از اصول هدایت کند.
گراسیان بیان میکند که در پایان دفاع با مطالعه استدلالهایی که فلاسفه موقعیت اخلاقی خود را بیان میکنند و آنها نسبت به دیگران نشان میدهند، توانایی فرد برای دفاع از موقعیت خود و تشخیص کاستیهای خود را دارد. این مهمترین چیزی است که مطالعه اخلاقی باید ارائه دهد.
عالیه اما با همه تیز کردن، تغییر و حذف کاستیها، چیزی هنوز وجود ندارد. این توانایی شخصیتی اگر منجر به تیز کردن اصول نادرستی شود که میتواند توسط یک مستبد یا ستمگر مورداستفاده قرار گیرد تا رفتار او را توجیه کند، چه سودی دارد؟
علاوه بر این، اگر نتواند به یک فرد خوب منجر شود، خوب است؟ این پیشنهاد چه چیزی را بهطور مبهم به یاد چه چیزی میاندازد؟
برای اینکه به من بیشتر توجه کنید، اجازه دهید یک مشکل پیداشده در گیاهان دارویی را بررسی کنیم.
تام از همسرش بدش میآید و میخواهد او را بکشد، سمی را توی قهوهاش میگذارد و او را میکشد. جو نیز از همسرش متنفر است و او را دوست ندارد. یک روز، همسر جو بهطور اتفاقی سم را در قهوه خودش قرار میدهد.
فکر میکرد خامه است . جو، که اتفاقاً شیمیدان است، پادزهر هم دارد، اما آن را به او نمیدهد. با اینکه میداند او تنها کسی است که میتواند او را نجات دهد، او را رها میکند تا بمیرد.
کدام رفتار و عمل بد بوده است رفتار تام یا جو؟
به نظر میرسد که Grassian با استفاده از این معضل برای تحریک یک بحث از تفاوت (اگر وجود داشته باشد) بین کشتن و رها کردن بمیرد (تمایزی که در مقایسه با اتانازی فعال و غیرفعال بسیار مفید است)،به همین دلیل ممکن است مشکل مربوط به آن باشد.
با این حال، وقتی به سوا لاتی که از ما پرسیده میشود که نمیتوانیم کمک کنیم اما ناامید شویم. “آیا ناکامی جو در عمل بهاندازه اقدام تام بد است؟”
دانش آموزان چگونه با این پرسش روبرو خواهند شد و به آن پاسخ خواهند داد؟ این کار بهنوعی حساب دیفرانسیل نیاز دارد.
برای تعیین کمی مزیتهای نسبی دو رفتار قابل سرزنش، پاسخ به چیزی شبیه این خواهد بود: از یک دیدگاه فایده گرایانه پیامدهای زن همان است. با این حال، تام مسئول قتل است درحالیکه احتمال نمیرود که جو باشد، و درنتیجه به نظر میرسد که عمل تام بدتر از جو است چون عواقب بدتری دارد.
پاسخ از یک دیدگاه وظیفه گرایانه ممکن است این باشد که هر دو عمل به همان اندازه اشتباه هستند زیرا آنها از فرد دیگری به عنوان وسیلهای استفاده میکنند، به جز اینکه اگر کسی بین کشتن و رها کردن مرگ تمایز قائل شود، توجه داشته باشید که چه اتفاقی میافتد.
ما با دو اقدام کاملاً غیراخلاقی شروع میکنیم و به دلایلی درخواست میکنیم که چرا یکی بدتر از دیگری است. انتظار میرود که این دلایل بر اساس یک اصل کلی، چه وظیفه گرایانه و چه دنباله دار باشند. این اصول غالباً تعارض دارند، مانند مواردی که پیامدهای خوبی در آن به وجود میآید.
در آن صورت، هیچیک از دلایل قانعکننده نیستند، مطمئناً این نوع نشخوار فکری عقیم است. هرچند که این روش خاص خودش بود؟ من حدس میزنم که اخلاق شناسان، تحت نفوذ، یا در واکنش به اثباتگرایی، به یک شیوه شبهعلمی از ادامه، یا شاید دقیقتر در استفاده از یک مدل مهندسی، قفلشدهاند.
اگر بخواهم به یک هدف خاص دست پیدا کنم، باید عملیاتی مناسب انجام دهم. درنهایت تنها مشکل من کشف وسایل قابلقبول است. مسیرهای قابلقبول آنهایی هستند که در داخل رویههای مجاز قرار میگیرند – در اخلاق، الزامات وظیفه گرایانه عدالت و انصاف تعیین آنچه قابلقبول است را تعیین میکنند. درنتیجه ما یک هدفداریم، ابزار قابل قبولی را پیدا میکنیم، و مدلهای دئودورانت خود را آماده میکنیم.
متأسفانه، وظیفه شناسی به ما نمیگوید که چه کارکنیم، تنها برای انجام آن باانصاف درحالیکه سودآور باشد.
با این حال، برای روشن ساختن آنچه پایان مناسب بشر وجود دارد، اینطور نیست؟ مدل مهندسی اگر ما بتوانیم درباره پایان مرد شفاف شویم، اگر بتوانیم انتهای مرد را پیدا کنیم و با آنها توافق کنیم، آیا اعتراضات من نیروی خود را از دست میدهند؟
جستجو برای پایان دادن به یک تصویر یا شیوه زندگی که به عنوان یک ایدهآل در نظر گرفته میشود، بسیار مد روز است. برای رسیدن به چنین ایدهآلی، یک تلاش برای نشان دادن اینکه چگونه یک موقعیت در یک مسئله اخلاقی مشخص میتواند در نور آن تصویر از زندگی ایدهآل درک شود. قرار است این نوع اعتراض به عنوان توجیهی از قضاوتهای اخلاقی فرد عمل کند.
ما این را در نظریه هار میبینیم او میگوید: “اگر بخواهیم بهطور کامل تصمیم بگیریم، باید مشخصات کاملی از شیوه زندگی که بخشی از آن است را توجیه کنیم، یا در نظریه اسمیت – وقتیکه میگوید،” فلسفه اخلاقی یک علم عملی است؛ هدف آن این است که “ادبیات” چیست؟
به سؤالات پاسخ دهید، ” من چه باید بکنم؟
اما هیچ پاسخ عمومی نمیتواند به این نوع پرسش داده شود. مهمترین فیلسوف اخلاقی این است که تصویری از انواع مختلف زندگی را به شیوه افلاطون نقاشی کند و بپرسد که کدام نوع زندگی را میخواهید رهبری کنید.
اگر قرار بود یکی ازاینروشها را حلوفصل کنم و بگویم، ” بله، کاملاً درست است. به جز ادبیات یا داستان، اگر شما ترجیح میدهید، در نقاشی کردن تصاویر بهتر از فلسفه است. بنابراین، به جای بسته به فیلسوفان، اجازه دهید به رمان و نمایشنامه و یا زندگی نامه ها بپردازیم که در آن ما ارائههای از زندگی ویژه را تهیهکرده و آنهایی را که برای ما جاذبهدارند انتخاب کنیم. هرکسی در مورد یک نوع زندگی صحبت میکند که کاملاً مشخص است چه کسی در آن مسیر انتخاب میکند؟ این کاری نیست که ما انجام میدهیم.
( Nowell – اسمیت) از پرسیدن اینکه ما چه نوع زندگی میخواهیم، صحبت میکند، اما این احتمالاً چیزی نیست که ما انجام میدهیم.
Nowell – اسمیت به مشکل مدل مهندس حمله میکنند. عکسی از هدف خود را به من بدهید، (با Hare انتخاب شد و با Nowell – اسمیت) و سپس ما مشخص خواهیم کرد که چه کاری باید برای رسیدن به آنجا انجام شود. Hare و Nowell – اسمیت تنها کسی نیست که به این روش به اخلاق نزدیک میشوند. این یک روش معمول در اخلاق برای ادامه دادن است. .
با این حال، بهطورکلی، هدف از نام “شادی” در نظر گرفتهشده است، با این حال، ما برخی سؤالات بهظاهر ظالمانه را مطرح میکنیم. آیا خوشبختی پایان نهایی زندگی است؟ یا، اگر پایانی نهایی وجود داشته باشد، آیا آن فلاسفه مهربان هستند؟
شادی اغلب به عنوان هدفی تعبیر میشود که باید آن را دنبال کرد و یا برخی ایالتها باید به عنوان “پیگیری شادی” انجام شوند و اغلب، تصور میشود که به لذت و یا حداقل اجتناب از درد کاهش مییابد. آن به عنوان هدف، زندگی دیده میشود. با این حال، این دیدگاه مهندسی زندگی ما است. در بالا بحث شد.
با این حال، شادی بهندرت به عنوان یک هدف واقعی در زندگی به کار میرود، مگر با توجه به دیدگاه بی حسی دوستان مهندسی ما. دیدگاه ارسطو درباره شادی اگرچه کاملاً مبهم و خالی از نظر محتوا است، تا حدی درست به نظر میرسد که او ادعا میکند که این کار به معنای یک محصول نیست.
کسانی که برای شادی تلاش میکنند بهندرت به آن دست مییابند درحالیکه کسانی که چیزهای دیگر را دنبال میکنند ممکن است آن را پیدا کنند. خوشبختی بازندگی همراه است. اما هدف زندگی در مفهوم مهندسی یک هدف نیست، با این حال، زندگی نباید به عنوان پیگیری یک هدف از پیش تعیینشده تعبیر شود، چگونه باید تفسیر شود؟
R.G. Collingwood در نوشتن روی هنر تمایزی قائل است که ممکن است مفید باشد. یک کشتی برای او سازمانی است که ما در آن هستیم. یک هدف روشن در ذهن داشته و در آن گامهای مشخصی را میتوان برای رسیدن به این هدف برداشت که ایده Collingwood از یک کارگر به مفهوم یک مهندس است. اما هنرپیشه ساخته نیست. هنرمند واقعی این کار را نمیداند: او آن را زمانی کشف میکند که او این کار را انجام میدهد. او بابیان احساسات خود این کار را انجام میدهد. من میخواهم پیشنهاد کنم که زندگی انسانیام غالب عواطف ما است، بدون اینکه تصوری روشن داشته باشد.
. که آخرش چی میشه … بنابراین اگر اخلاق یا اخلاق با هنر زندگی کردن آن دغدغه داشته باشد،
باید این کار را به صورت هنری در حس Collingwood انجام دهم و نه به مفهوم آن. هنر به عنوان یک هنر .
اما اجازه دهید ببینیم آیا زندگی خارج از زندگی واقعاً شبیه کاری است که از یک اثر هنری انجام میشود همانطور که Collingwood آن را توصیف میکند. وقتی یک نقاش خطی روی پرده میگذارد، درنتیجه خط بعدی را محدود میکند. این میتواند تعداد نامعلومی از خطوط باشد، اما نمیتواند فقط یک خط قدیمی باشد و مناسب باشد. وقتیکه نویسنده شخصیت خود را ترسیم میکند، شخصیت میتواند به هر طریقی توسعه یابد.
یک آهنگ معاصر به نام “Gambler” وجود دارد که میتواند مشابه زندگی انسان دیده شود. یکی از این آیات اجرا میشود، “نه یک برنده است و نه بازنده” درحالیکه یک تیم دیگر میدود ” شما هرگز درحالیکه روی میز نشسته هستید پول خود را بشمارید. زمان زیادی برای “به حساب آوردن ” وجود خواهد داشت، وقتیکه معامله انجام شد ” در بازی. زندگی، کارتهایی که به آن پرداخته میشود و طرز برخورد آنها، دیکته میکند که فرد چه کاری باید انجام دهد، چه کسی میتواند با کارتهای اعتباری برابر شود، یا میتواند بلوف بزند. یک فرد میتواند کارت خوب را از دست بدهد یا برنده شود. بستگی به چیزی دارد که فرد انجام میدهد و در عین حال هیچ تضمینی وجود ندارد. نکته این است که در بیشتر زندگی مردم، بهترین برنامهها به راه میافتند. برای مشاهده زندگی یک انسان بهاندازه فرآیند ساخت یک پل یا ساختن یک محصول، است. چه چیزی در این کار دخیل است
قمارباز، بهترین کاری رو می کنه Nowell – اسمیت “خواهان” و انتخاب “Hare” اشتباه هستند، چراکه زندگی آنطور که آنها تصور میکنند نیست. مدل مهندسی شبهعلمی آنها را گمراه کرده و تا حدی که خوشبختی به عنوان یک هدف در نظر گرفته میشود میتواند تنها به عنوان هدفی برای سطحی عمل کند.
انواع زندگی
اما اگر این مدل فنی – مهندسی این کار را انجام ندهد، چه خواهد شد؟ سرنخ این را میتوان در سیسیفوس یافت. به نظر میرسد که زندگی یک فرد کامل است. اما اگر ما به چیزی که زندگی سیسیفوس را کامل میکند نگاه کنیم، به نظر میرسد که اراده و منش او است.
در آن صورت زندگی معنادار است ، که زندگی پر شور و شور باشد، ما کجا خواهیم رفت؟ بهترین پرترههای عواطف انسانی در ادبیات یافت میشوند. آنها در اخلاقیات یافت نمیشوند و برخی استدلال میکنند که آنها نیز در روانشناسی یافت نمیشوند. دقت کنید که همانطور که ممکن است، ادبیات یک منبع اولیه است. پس بگذارید ادعا کنیم که عواطف یک شرط لازم برای یک زندگی کامل انسان است، و به یک قطعه ادبیات تبدیل میشود. فقط این را نشان میدهد، اما همزمان کشمکش شخصی با عواطف او را به تصویر میکشد که من در ذهن ای می الگوهای لوول را در ذهن دارم. آنچه این شعر به ما میآموزد و یا دستکم نشان میدهد این است که ما ماشین ها را به نوار نقاله گیر نمیدهیم و ما را به سوی سعادت هدایت میکند. ما افراد در شرایطی هستیم که شهوات ما در آن قرار دارند و ما باید. سعی کنیم که بهترین کار را انجام دهیم.
نکته شگفتانگیز این است که به نظر میرسد که ادبیات توانایی نشان دادن کمبودها و نقاط قوت احساسات را دارد. من مطمئن نیستم که بتوانم مسئله معرفتشناختی این مسئله را حل کنم، اما به نظر میرسد که این یک واقعیت است. هرچند که ارزش تعقیب کردن دارد، یک فکر به ذهنم خطور میکند. اگر زندگی انسانی مثل این است که هنر را در حس Collingwood انجام دهید، و اگر راههایی برای ارزیابی هنر وجود داشته باشد، شاید بتوانیم سرنخهایی برای ارزیابی زندگی در زیباییشناسی پیدا کنیم. این پیشنهاد جدیدی نیست.
ویتگنشتاین وقتی گفت که دلایل اخلاقی ممکن است مانند دلایل زیباییشناختی باشد. متأسفانه ما نمیتوانیم این موضوع را در این زمان توسعه دهیم، نه به خاطر کمبود فضا، نه به خاطر فقدان دانش. درنتیجه، من آن را به عنوان موضوعی که بعداً در آن پیگیری میشود، رها میکنم. و در مورد آنچه سعی کردهام نشان بدهمتا جایی که ادبیات داستانی را به تصویر میکشد و یا نمایانگر زندگی انسان است نشان میدهد که بیشتر زندگیها به جای زندگی در جستجوی شادی، تلاش میکنند تا زندگی را زنده کنند، شاید با این امید که ما بتوانیم کمی شادی را در طول مسیر به دست آوریم، اما از همه مهمتر به روشی معنیدار. و ادبیات نشان میدهد.
واضح است که معنای بیشتر غالباً ناشی از عواطف سودائی است. لازم به ذکر است که برخورد با ادبیات میتواند فواید دیگری داشته باشد، که به ما اجازه میدهد با دیگران شناسایی کنیم، به ما این امکان را میدهد که همدلی را گسترش دهیم، یک لازمه برای توسعه توانایی ما برای مراقبت. همچنین راههای مقابله با مشکلات خاص را نشان میدهد و شاید حتی نقایص و نقصهای زندگی خاص را نیز نشان میدهد. همه این مقالات مهم هستند.
با این حال، نکته اصلی این مقاله این بود که ادعا کنیم ادبیات مربوط به ملاحظات اخلاقی است، زیرا به زندگی درونی انسانها نیز مربوط میشود، حتی اگر شخصیتها داستانی هستند، درحالیکه اصول اخلاقی عمدتاً با قوانین و حداکثر که آنقدر رسمی به نظر میرسند که بهندرت لمس میشوند، سروکار دارند.
زندگی انسان اگر چنین باشد، واضح است که یک کار باید توسط اخلاق شناسان و یا حداقل فلاسفه انجام شود. ما باید برای مقابله با روانشناسی عواطف خود تلاش کنیم. ادبیات، تا حدی که آن را صادقانه ترسیم میکند، میتواند چیزهای زیادی در مورد آنها به ما یاد بدهد. سپس لازم است که آنها را از نظر پتانسیل خود برای یک زندگی خوب یا بد ارزیابی کنیم.
ادبیات دیگر مدلها را فراهم میکند. اگر این کار را انجام دهیم، ممکن است ابتدا به ملاحظات اخلاقی خود قناعت کنیم که به شدت نیازمند است و درباره مردان خوب صحبت کنیم. به روشی که نیرو دارد بگذارید با یک توضیح کوتاه در مورد چند سطر نوشتهشده توسط استفن کینگ نتیجه بگیرم:
” اگر ما میگوییم که اخلاقیات فقط از یک قلب خوب پیش میرود – که ربطی به مسخره و بد اخلاق ندارد – و غیراخلاقی بودن، ناشی از فقدان مراقبت، از مشاهدات بیارزش … ما ممکن است متوجه شویم که ما به یک موضع مهم رسیدهایم، که هم عملی و هم انسانی است. اگر اخلاقیات مربوط به قلب، جنبه آتشین انسان و بد اخلاقی با فقدان مراقبت باشد، پس واضح نیست که ما اخلاق شناسان باید این نواحی را با نگرانی بیشتری بررسی کنیم؟ و آیا واضح نیست که یکی از بهترین مکانها؟ تا شروع کنیم به درک و تجربه انسان پر شور در ادبیات خوب، ادبیات کلاسیک، اگر بخواهید، و نه چیزهایی مثل رمان ها، در ذهن داشته باشید. البته که هستم.
فرض بر این است که بین اداره ادبیات آسیا و ادبیات خوب یا عالی تفاوت وجود دارد. در این مقاله من از کلمه “عواطف” استفاده میکنم تا در یک حس عام، یک مجموعه کامل از مناطقی را که روانشناسان آن را طرف عاطفی انسان مینامند، قرار دهیم.
احساسات، عواطف، نگرشها، designations و غیره. بخش عمدهای از دستهبندی آنچه در ذهن دارم قادر بودن در کتاب عالی رابرت Solomon، The، (Doubleday، ۱۹۷۳) یافت میشود. این کتاب تا حدودی مسئول برخی از جهات این مقاله است، اگرچه من ادعا نمیکنم که این روزنامه عمداً از آن پیروی میکند، و من کتاب را مسئول کاستیهای افکارم نخواهم داشت.
سخن آخر
من به خوبی از این اظهارنظر اطلاعی ندارم. با این حال، باوجوداینکه این نکته ۶ مورد است بخش بسیار مهمی است.
من بیشتر نگران ارائه دیدگاهی دیگر به این نوع رویکرد هستم که “Hare” و “Nowell – اسمیت” پیشنهاد میکنند، نسبت به اینکه در چه چیزی مهم هستند، اما با این وجود، رد کردن نظرات آنها بینتیجه خواهد بود. اگر من یک بحث را مطرح میکردم، فراموش میکند که انسانها در یک بافت تاریخی تصمیمگیری میکنند و اینکه آنها توسط آن محیط قرار گرفتهاند. این کار ما را به عادت و عادت ما میرساند، که تا حدی آنچه را که ما در مورد آن تصمیم میگیریم و محدود میکنیم.
ما به سادگی از چارچوب ما عقبنشینی نمیکنیم و بدون عوامل مؤثر بر ما تصمیمگیری میکنیم. نشانهای از چنین استدلالی میتواند بر روی صفحات پلی پروپیلن یافت شود. ۷-۹. ۷ به عنوان ادعای بر علیه “Hare”، من ارائه نکته اصلی مقاله را قطع نمیکنم
یک مشاجره پایدار را علیه Nowell – اسمیت ایجاد کرد.
با این همه باید بداند که ما همیشه میدانیم که ما چه میخواهیم و این به این دلیل رخ میدهد که تصور ما برای رسیدن به آن نیاز است.
توجه داشته باشید که ادبیات، با ارائه تصویری خیالی از امکانات جدید زندگی، میتواند بسیاری از تحقیقات جدید را در اختیار ما قرار دهد.
پژوهشی در حوزه نظریه اخلاقی